خاطرات شروع دنیات

کلی اتفاق خوب

هانای مامان دختر قشنگم عشقه دلم انقد درگیر اسباب کشی شدم که اصلا فرصت نشد واست از روزایی که گذشت بنویسم اولین اتفاق اینه که یاد گرفتی دستتو دراز کنی سمت چیزایی که میخای وقتی جغ جغتو تکون میدم دستتو دراز میکنی و میگیریش تو دستای کوچولوی نازنینت کلی هم ذوق میکنی و دومین اتفاق این که غذا دادنُ بهت شروع کردم🤗مامانی از اونجایی که از همسنای خودت یکم شکموتری غذا دادن بهتو یکم زود شروع کردم وای هانا اولین بار که بهت فرنی دادم انقد هیجان زده بودی و ورجه وورجه کردی که نتونستم ازت عکس بندازم😂میخاستی قاشقو ازم بگیری قاشقم میخاستی قورت بدی غول بچه ی من😍😂 سومین اتفاق یکم دردناکه اونم اینه که گوشتو سوراخ کردم تا یه گوشواره خوشگل واست بندازم ولی فعلا یک ما...
29 آذر 1398
1